entezar


یک شبی

 
یک شبی مجنون نمازش را شکست
  بی وضو در کوچه لیلا نشست  
عشق آن شب مست مستش کرده بود
  فارغ از جام الستش کرده بود
  سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او
  گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
  بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
  وندر این بازی شکستم داده ای  
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
  خسته ام زین عشق، دل خونم مکن  
من که مجنونم تو مجنونم مکن   
مرد این بازیچه دیگر نیستم
 این تو و لیلای تو ... من نیستم
 گفت: ای دیوانه لیلایت منم
  در رگ پیدا و پنهانت منم
  سال ها با جور لیلا ساختی
  من کنارت بودم و نشناختی  
  عشق لیلا در دلت انداختم  
صد قمار عشق یک جا باختم
     کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
 سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت  
روز و شب او را صدا کردی ولی
  دیدم امشب با منی گفتم بلی  
مطمئن بودم به من سرمیزنی
  در حریم خانه ام در میزنی
   حال این لیلا که خوارت کرده بود
  درس عشقش بیقرارت کرده بود
     مرد راهش باش تا شاهت کنم
  صد چو لیلا کشته در راهت کنم


دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:,

|
 

به سلامتی

 

به سلامتی دست هایمان که تنها نمی رقصند
جامی دیگر را می شکنم !
هنوز چند میخانه ی دیگر مانده که فریاد بزنیم:
" ما نخورده مستیم ! "
برقصان مرا !
                         ... ...در هوای کلماتت
                                                      پروازم ده !
                                                                      سبک تر شده ام
دریغ نکن !
                                                                                                      جامی دیگر بریز .
 امشب را تو ساقی من باش
                                         بیا به سلامتی رویاهایمان تا طلوع
شراب بازی کنیم !
                                      جامی دیگر بریز .
                                                                  به سلامتی . . .
به سلامتی عشق . .

                                

 


یک شنبه 22 آبان 1390برچسب:,

|
 

نگرانم !

 

نگرانم ! براي روزهايي که ميايند تا از تو تاوان بگيرند و تو را مجازات کنند
نگرانم ! براي پشيماني ات، زماني که هيچ سودي ندارد
نگرانم برای عذاب وجدانت ، که تو را به دار میکشد و می کشد
روزگاري رنج تو رنجم بود
اما روزها خواهند گذشت
... ...
و تو آري تو
آنچه را به من بخشيدي
ز دست ديگري باز پس خواهي گرفت
و آنچه که من به تو بخشیدم ، هیچگاه نخواهی یافت !!

 


یک شنبه 22 آبان 1390برچسب:,

|
 

یاد نبردم

 

 

 

 

من هیچگاه تو را از یاد نبردم ...

هنوز هم چشمم به راهیست که شاید تو را بازگرداند

من تو را هرگز نداشتم اما ...
...
با تو زندگی کردم جوانیم را ...

با لبخندت خندیدم ... با اشکت اشک ریختم

ساعت ها منتظر ماندم برای دیدنت ...

حرف شنیدم از جنس ملامت ...

اما دلم انتخابش را کرده بود ...

او تو را بهانه ویرانی خود میخواست ...

در میان ویرانه های این دل هنوز صوت زیبای نامت را میتوان شنید ...

من غرق انتظار چشم به راه دارم .. بیا .

 




یک شنبه 22 آبان 1390برچسب:,

|
 

یه وقتایی

 

یه وقتایی لازم نیست

بین دو نفر حرفی زده بشه

همین که دستت رو آروم بگیره
...
یه فشار کوچیک بده

همین تموم گفتنی هاست
                               

 


یک شنبه 22 آبان 1390برچسب:,

|
 

خیالت

 

تو چشم گذاشتی...

                            و من گم شدم

                                                          در خیالت!
                

 


یک شنبه 22 آبان 1390برچسب:,

|
 

منتظرم...

                        


ميدوني چقدر دلم برات تنگه بي معرفت ؟ حاظرم تو قعر اتيش جهنم باشم اما تو رو در اغوش داشته باشم ... ميدوني من با وجود عذابي كه بي تو میکشم چرا خودم رو نكشتم ؟!!

چون هنوز عاشقتم و اميدوار ... همينه كه باعث ميشه من به اينهمه خواري و متلك ديگران تن بدم و دم نزنم

وقتي عاشق كسي باشي نميتوني خودت رو بكشي مگر اينكه عاشق به اين نتيجه برسه كه معشوقش بدون اينكه لحظه اي به عاشقش فكر كنه داره از زندگيش لذت ميبره و پي خوشي و ناز و نعمت خودشه اونوقتکه عاشق ديگه دليلي براي زندگي كردن نداره اين ميشه كه ناخوداگاه دست به خودكشي ميزنه ...

اما من هنوز به تو اميدوارم و منتظر ... علی روزگار سختي رو ميگذرونم كه اگر در كنارم بودي اينها سختي نبودند بلكه بزرگترين لذت زندگيم ميشدند اما چه سود كه نيستي ...

میدونم منتظر نشستي كه من بالاخره روزي خسته بشم و برم دنبال زندگيم اما زهي خيال باطل ... من تا نفس دارم روي اين عشق پافشاري ميكنم من ميدونم روزي به كنارم بر ميگردي اما نميخوام شرمنده و شرمسار ببينمت ميخوام استوار و محكم ببينمت درست مثل اقا دكتري كه از صداي پاش وقار و متانت بباره مهم نيست من اون موقع در چه حال و روزي باشم اما ميخوام تو رو استوار ببينم و بهت افتخار كنم اين يكي از بزرگترين ارزهام بود يادته ؟؟؟

دلم دستهای نازنینتو میخواد علی خبری از خودت بهم بده بی معرفت دلم داره میترکه بی وفا

حالم عوض ميشه

حرف تو كه باشه

اسم تو بارونه

عطر تو همراشه


پ . ن  . گاهی به گوشم میرسه که میگن این نامه ها مال خودم نیست ... در جواب باید بگم واقعا متاسفم اونی که اهل دل باشه خودش میفهمه که این نوشته ها فقط میتونه ازدرون قلب و احساس من جاری بشه و بس


همیشه عاشقت علیرضا


 


شنبه 2 مهر 1390برچسب:,

|
 

دلی که بی تو شکست

                  


گفتی که بنویس من میخونم گفتی حرفاتو بنویس من حتما میخونم کاش حرف دلمو میخوندی ترکم نمیکردی کاش نمیگفتی میرم آره از چی بنویسم از گریه هام از ناله هام از هق هق شبانه هام از غصه هام از چی برات بگم .

این آهنگ و دوست داشتی بخونم اما بلد نبودم برات میزارم .

هرگز نخواستم که تورو با کسی قسمت بکنم *،* یا از تو حتی با خودم یه لحظه صحبت بکنم...

هرگز نخواستم به تو عادت بکنم *،* بگم فقط ماله منی ، به تو جسارت بکنم !!! من خواستم

انقدر ظریفی که با یک نگاه هرزه می شکنی ، اما تو خلوت خودم تنها فقط ماله منی ، هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم ، بگم که فقط ماله منی به تو جسارت بکنم ؟؟؟...

ترسم اینه که رو تنت جای نگاهم بمونه *،* یا روی تیشه نگاهت غبار آهم بمونه...من دوست داشتم بمونه که مونده

 تو پاک و ساده مثل خواب ، حتی با بوسه میشکنی ، شکل همه آرزوهام ، تجسم خواب منی ...

حتی با اینکه هیچ کس ، مثل من عاشق تو نیست ، پیش تو آینه چشمام حقیره لایق تو نیست

حقیره لایق تو نیست


شنبه 2 مهر 1390برچسب:,

|
 

خدا یا...

                                    

سلام خدا. خوبی خدا؟ منم خوبم. میدونی، خیلی خوب. خوبم ولی تو باور نکن. نمیدونم، اصلا واست مهم هست حالم، اصلا می بینیم یا نه؟ اصلا از حال و روزگارم خبر داری؟

نمیدونم کی هستی. نمیدونم چی هستی! فقط میدونم بهت میگن خدا. اونوقت ها که بچه بودم، مامانم همیشه دوستت داشت. همیشه صدات می کرد. می گفت خدا منو بهشون داده. می گفت خدا مواظبته، خدا دوستت داره. مادرم اینقدر عاشقونه دوستت داشت که منم عاشقت کرد. مادرم با اسمت گریه می کرد، صدات می کرد، دعات می کرد. مادرم خیلی دوستت داشت. من هم مادرم رو خیلی دوست داشتم. مادرم تو رو به من داد.

بهت میگن خدا. صدات میزنن خدا. خدا! نمیدونم اصلا هستی یا نه. نمیدونم شاید اصلا وجود نداشته باشی. خدایا ناراحت نشو. بهم حق بده، من هیچوقت ندیدمت خدا. هیچوقت. خدا هستی که باش. بزرگ هستی که باش. تو مگه خدای من نیستی؟ چرا هیچوقت نیومدی پیشم؟ چراصدات کردم و جوابم ندادی؟ مگه نمی گن بزرگی؟ مگه مهربون نیستی؟ پس چرا هیچ وقت نگرانم نشدی، جوابم رو ندادی؟ چرا دلت واسم نسوخت! خدایا درسته که گناهکارم. ولی آخه خدا، گناه دارم! پس چرا دلت واسم نمی سوزه؟

میگن تو از همه چیز خبر داری. از حقیقت چشم ها و نگاه ها. از راز دل ما آدم ها. راست میگن خدا؟ خب من الآن دلم میخواد پیشم باشی. خدا هم هستی که باش. من دلم میخواد آرومم کنی. بغلم کنی. دلم میخواد بغلت گریه کنم. آخه من جز تو دیگه کی رو دارم؟ کی نزدیک تر از تو؟ تو که از قلب آدم ها خبر داری. تو که از دلم خبر داری، من الآن دلم تو رو میخواد، که پیشم باشی. پس تو چرا دلت منو نمی خواد؟

دلم میخواد ببینمت. دلم میخواد رو در رو باهات حرف بزنم. تموم حرفایی رو که یه عمر توی دلم باهات زدم و جوابش رو ندادی. حرفایی که فقط توی دلم باهات زدم. دلم میخواد ببینمت. دلم میخواد حرفام رو داد بزنم! دلم میخواد بغض توی گلوم بشکنه. ببین! اشک توی چشم هام خشک شد خدا، ولی هنوز نیومدی. خدایا پس تو کجایی؟ خدایا، ببین! من “دقیقا” اینجام. “تو” دقیقا کجایی؟!!

خدایا؟ ای کاش بودی!! کاش بودی. راست راسکی هم بودی. کاش وجود داشتی. کاش واقعا دنیا خدا داشت. کاش منم خدا داشتم. کاش خدای من خوب بود. مهربون بود. مهربونتر از تو. کاش یه خدا بود. یه خدا که مغرور نبود. بزرگ بود اما به اندازه فهم ما کوچیک میشد. اینقدر کوچیک که می شد بغلش کرد! اینقدر که می شد روی شونه هاش هق هق گریه کرد. ازش گله کرد، باش حرف زد، بابا اصلا بهش نق زد! داد زد! خدا که مثل ما آدما نیست که دلخور شه، ناراحت شه. خدا، خداست! خدا که با این کارا کوچیک نمیشه! خدا با همین کاراشه که با ماها فرق داره، که بهش میگن خدا! خدایا کاش اینقدر به خودت مغرور نبودی! کاش اینقدر احساس خدا بودن نمی کردی!

کاش خدا بزرگ بود، اما مهربون بود. کاش خدا راست راساکی کمکمون می کرد. به همه مون. چه اونی که نماز میخونه چه نمی خونه. چه مسلمون و چه کافر. کاش خدا همه رو کمک می کرد. کاش همه رو دوست داشتی خدا. هم اونایی رو که دوستت دارن، هم اونا که دوستت ندارن. کاش دلت واسمون می سوخت . اصلا کاش خدا دل داشت! کاش بودی. کاش خدا بودی ولی دلت می سوخت. کاش خدا بودی ولی “می فهمیدی” که تو فقط خدای آدم خوبا نیستی. خدای همه ای. کاش “می فهمیدی”  گناهکارا گناهکارن. ولی بازم گناه دارن! گناه دارن که بسوزونیشون!

خدایا مگه میشه چیزی رو آفرید و دوستش نداشت؟ خدایا مگه تو ما رو نساختی؟ مگه نمیگن ما رو آفریدی؟ خدا خب چرا این همه بهمون سختی میدی؟ ها؟ نمی تونم تصور کنم که چیزی رو که خودم ساختم، دلم بیاد خودم با دستای خودم خرابش کنم. اذیتش کنم. بسوزونم. عذابش بدم. فشار قبر براش بیارم! تیکه تیکه اش کنم، جونش رو ذره ذره بگیرم. یه عمر بچرخونمش و آخر سر بزارمش توی سینه خاک! خدایا من دلم نمیاد با چیزی که ساختم اینکار رو کنم. خودت هم خوب از دلم خبر داری. پس تو چطور دلت میاد اینکارها رو با ما کنی؟ یعنی تو از من هم کمتر مهربونی؟ از یه بنده گناهکارت؟!! این اون مهربونیته که میگن؟ آره؟

خدایا نیستی. نه نیستی. وجود نداری. همش الکیه. خرافاته!… اینا رو میگم چون میدونم از دستم ناراحت نمی شی. اصلا حرفهای یه آدم کوچیکی مثل من چرا باید ناراحتت کنه؟ خودت خوب میدونی راست یا دروغ، جزئی از دنیای من شدی. بخشی از باورم هستی. بخشی از دنیای قشنگم، جزئی از رنگین کمون آرزوهام. تصور دنیایی بدون خدا، برام مثل یه کابوس وحشتناک میمونه. ولی بهم حق بده. خسته شدم. خیلی خسته شدم خدایا. دوست دارم بیای و یه کشیده بخوابونی بیخ گوشم، اما فقط بیای. فقط لمست کنم، حتی اگه لمس تنت واسم دردناک باشه.

خدایا خیلی خوابم میاد. چشام دیگه باز نمی شن. میشه برم بخوابم؟ خدا؟ میشه امشب بیای به خوابم؟ تورو خدا. میدونم من اگه خیلی باشم فقط یه آدمم و تو خدایی. ولی یکم منو دوسم داشته باش. دوسم داری خدا؟ راستی خدایا؟ نکنه یه وقت فکر کنی دیگه دوستت ندارم ها. ببین! ببین چقدر باهات حرف زدم! چقدر واست نوشتم! اگه نیستی، پس من دارم واسه کی مینویسم؟

خدایا میخوام بخوابم. میشه امشب بیای به خوابم؟ توروخدا به خوابم بیا. توی بیداری نمیای، میشه یه بار توی خواب ببینمت؟ دلم خیلی واست تنگ شده. دوست دارم توی خواب باهات حرف بزنم. خواهش می کنم بیا… میخوام ببینمت. کلی حرف دارم واست تعریف کنم. تعریف کنم و از آدمات بگم. از این دنیایی که کاش هیچوقت دست به  ساختنش نمی زدی.

خدایا بیا و امشب، فقط همین یک شب خدا نباش. مثل خود من باش. همین یک بار… کنارم باش.

 


شنبه 2 مهر 1390برچسب:,

|
 

تو را بخدا می سپارم

                      

تو را که تمام هستیم را با خود میبری و مرا با کوله باری از خاطرات کهنه جا میگذاری. تو را به دست باران می سپارمت که لطافتت همیشه بماند .بدست باد می سپارمت تا  همواره از تو برایم خبر آورد.تو را به دست دلم می سپارم که تا ابد در آن بمانی .تو را بدست خاطراتم می سپارم که در خاطرم بمانیِ  توکه همیشه برایم خاطره بودی .

 انتظار برای دیدار تو

دیگه دارم به چشام یاد میدم که اینقدر انتظار نکشه دارم به قلبم یاد میدم واسه دیدن تو اینقدر بی تاب نباشه به پاهام یاد میدم که اینقدر برای رسیدن به لحظه های بیقراری بی طاقت نباشه میگم دوست من یه فرشته است امروز بی تاب لحظه های با تو بودنم ولی دیگر شیشه صبرم ترک برداشته میترسم بشکند و تو را هرگز نبینم ...هر روز هزار بار با خودم می گویم اندکی صبر سحر نزدیک است.


یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:,

|
 

به دنبال تو

          

من به دنبال سر پناهی بودم

برای آرامش خستگی هایم

برای به فراموشی سپردن غم هایم ...

به دنبال نگاهی که از جنس نور باشد،

تا هر شب بتابد بر تاریکی شبهایم ...

من به دنبال دستی بودم

که انگشتانش جای خالی بین انگشتانم را پر کند،

گاهی که از دلتنگی اشک روی گونه ام می غلتد

آن را پاک کند ...

من کسی را می خواستم که روحش لطیف بوده ،

دستانش پر سخاوت و قلبش مهربان باشد،

کسی که من را به خاطر خودم بخواهد ،

مغرور نبوده و آرزویش شادی لحظه هایم باشد ...

من در جستجوی چشمانی همچون لطافت دریا،

به دنبال لبهایی که هیچگاه لبخند را از خاطر نمی برد،

و آغوشی ساده و بی آلایش برای دلتنگی ام بودم ،

که تو را یافتم !

حال ،

از وقتی که تلاطم نگاهم

در مسیر رودخانه چشمانت گم گشته ،

عاشق بودن خویش را احساس کرده ام ...

از زمانی که پرنده کوچک قلبم

بر روی درخت عشق لانه ساخته ،

به خوشبختی در کنار تو ایمان آورده ام

کاش زودتر از اینها تو را یافته بودم ...

 


یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:,

|
 

یاد دارم...



یاد دارم در غروبی سرد سرد

میگذشت از کوچه ما دوره گرد

داد میزد کهنه قالی میخرم

دسته دوم جنس عالی میخرم

کاسه و ظرف سفالی میخرم

گر نداری کوزه خالی میخرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تازه هوشش برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت آقا سفره خالی میخرید...
 


 

 

 

 


یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:,

|
 

تنهاترین تنها

                                

در گذر تنهايي ها

در تاريكي و ظلمات شب...

در هراس از عبور سردت...

در اين پيغام هاي آخري...

تنها عبور اشك را از حاشيه ي چهره ام مي بينم!

 

در بي كسيهاي دور از تو...

در اين لحظات واپسين...

 

در اين آشوب نهايي قلبم..

تنها سراغ آغوش گرم تو را مي گيرم!

 

در تلخي دروغ هايت...

در شيريني نگاهت...

در گرمي حضورت...

در بي كسي خود...

تنها بي وفايي تو را احساس مي كنم!

 

رفتي اما جاي اشك ها ي گرمم هنوز هم آتشگه گرم وجدت مي ماند!

 


یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:,

|
 

دختر غریبه

من یه دختر غریبه توی شهر آدمک ها...

مثل آدم های قصه واسه خیلی ااااا معما...

مثل قطره های بارون ، گریه هر لحظه باهامه...

توی بی حاصلی عمر سیب سرخ لحظه هامه...

پر دانایی اوجم، خالی از قدرت پرواز...

پرم از لحن کبوتر تهی از دانش آواز...

گنگ یک سکوت زردم سردم از نگاه مردم...

مثل چهره ی حقیقت طرح از پناه مردم...


یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:,

|
 

دلتنگی...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

امشب اشك هایم می سوزند

در التهاب لحظه رهایی

دل دریاییم امشب طوفانی است

مهتاب شبهایم رخ پنهان می كند

خورشید من بار سفر بر بسته

چشم هایم پر ز تمنا ساز غربت می نوازند

آسمان ابرهای تیره اش را

تنگ در آغوش می فشارد

و بغض گلویش را زار می زند

دیگر پرستویی نیست كه خبر آورد

خبر از بهاری دیگر

وجودم زمستانی است

سراسر سرما و دلتنگی

باد دیوانه وار پیكره ام را می كوبد

تنها ، دل تنگ و بی رمق

خسته از جاده های بی پایان و تیره

تن بی جانم را در امتداد تنهایی جاده

به پیش می رانم

نیك میدانم طلوع دیگری را نخواهم دید

حرف های دلم را به چلچله های عاشق خواهم گفت

تا شاید در بهاری سبز و خرم

در چمن زاری وسیع

بخوانند آواز تنهایی مرا

تا برسد به گوش گل زیبای من

به سرآغاز شعرهایم

 


یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:,

|
 

چشمان غمگینم

                                 

رها کن غیر ما را – سوی ما بازآ

منم پروردگار پاک وبی همتا

منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست می دارم

تو بگشا دل-پروردگارت با تو می گوید

تو رادر بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد.

تو راه بندگی طی کن .......

عزیزا! من خدایی خوب می دانم ؛

تو دعوت کن مرا برخود،به اشکی –یاخدایی

 

میهمانم کن ،که من چشمان اشک آلوده را دوست می دارم.


شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,

|
 

خداحافظی

                

انگاه که ستاره دلم  یکی یکی کم می شد می دیدم که دیگر وقت غروب است صدای  تو هنوز در دل خسته من فریاد می زند صدایت  نوای شعر دریا داشت شعر خورشیدهنوز ان غمی که بدون حتی خداحافظی از  تو جدا شدم مثل سربی گداخته دلم را میسوزاند . اشک هایم را به تو در این لحظه هدیه می کنم که همان خون دلم هست کههنوز از غم تو جاریست .

ان شب آخرین گفتگو من تو هنوز یادم هست هنوز یاد هستم که با چه احساسی

صدایم می زدی . باور کن هم اکنون با این قلم زدنم دلم در حال احتضار چشمایم پر

از ستاره  های بی رنگ است .

چگونه فراموش کنم که اسم تو شیرین ترین اسم و صدای تو نوازش من بود .

آه می کشم ، کریه می کنم ، فریاد می زنم ،‌ چه کنم چه کنم چه کنم .....

قصه من تو قصه خورشید بود ماه .وای من چه تشبیهی را نادیده گرفتم .

به تو  قول می دهم  شب خود را با اشک هایم به شکنجگاه خود تبدیل کنم تا روزی که خبر مرگم را از نسیم سحر بشنوی.

 آری من سان هستم ، خورشید ولی ..........


شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,

|
 

غم تو

    

دو دستم ساقه سبز دعایت
گـل اشـکم نثـار خاک پایـت

دلم در شاخه یاد تو پیچیـد
چو نیلوفر شکفتـم در هوایت

به یادت داغ بـر دل مـی نشانـم
زدیده خون به دامن می فشانم

چو نــی گر نالم از سوز جـدایـی
نیستان را به آتش می کشانم

به یادت ای چـراغ روشـن مـن
ز داغ دل بسوزد دامـن مـن

ز بس در دل گل یادت شکوفاست
گرفتـه بـوی گـل پیــراهن مـن

همه شب خواب بینم خواب دیدار
دلـی دارم دلـی بـی تـاب دیدار

تو خورشیدی و من شبنم چه سازم
نه تـاب دوری و نه تاب دیــدار

سـری داریـم و سـودای غـم تـو
پـری داریـم و پــروای غم تـو

غمت از هر چه شادی دلگشاتـر
دلـی داریـم و دریــای غم تـو


شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,

|
 

بس شنیدم داستان بی کسی

            

بس شنیدم داستان بی کسی بس شنیدم قصه ی دلواپسی قصه ی عشق از زبان هر کسی گفته اند از می حکایت ها بسی حال بشنو از من این افسانه را داستان این دل دیوانه را چشم هایش بویی از نیرنگ داشت دل دریغا سینه ای از سنگ داشت با دلم انگار قصد جنگ داشت گویی از با من نشستن ننگ داشت عاشقم من قصد هیچ انکار نیست لیک با عاشق نشستن عار نیست کار او آتش زدن من سوختن در دل شب چشم بر در دوختن من خریدن ناز او نفروختن باز آتش در دلم افروختن سوختن در عشق را از بر شدیم آتشی بودیم و خاکستر شدیم از غم این عشق مردن باک نیست خون دل هر لحظه خوردن باک نیست آه می ترسم شبی رسوا شوم بدتر از رسواییم تنها شوم وای از این صد و آه از آن کمند پیش رویم خنده پشتم پوزخندبر چنین نا مهربانی دل مبنددوستان گفتند و دل نشنید پندخانه ای ویرانتر از ویرانه ام من حقیقت نیستم افسانه ام گر چه سوزد پر ولی پروانه ام فاش می گویم که من دیوانه ام تا به کی آخر چنین دیوانگی پیلگی بهتر از این پروانگی گفتمش آرام جانی ؟ گفت : نه گفتمش شیرین زبانی ؟ گفت : نه گفتمش نا مهربانی ؟ گفت : نه می شود یه شب بمانی ؟ گفت : نه دل شبی دور از خیالش سر نکرد گفتمش افسوس او باور نکرد خود نمی دانم خدایا چیستم !یک نفر با من بگوید کیستم !بس کشیدم آه از دل بردنش آه اگر آهم بگیرد دامنش با تمام بی کسی ها ساختم وای بر من ساده بودم باختم دل سپردن دست او دیوانگی ست آه غیر از من کسی دیوانه نیست گریه کردن تا سحر کار من ست شاهد من چشم بیمار من ستفکر می کردم که او یار من ست نه فقط در فکر آزار من ستنیتش از عشق تنها خواهش است دوستت دارم دروغی فاحش است یک شب آمد زیر و رویم کرد و رفت بغض تلخی در گلویم کرد و رفت مذهب او هر چه باداباد بود خوش به حالش کین قدر آزاد بود بی نیاز از مستی می شاد بود چشم هایش مست مادر زاد بود یک شبه از قوم سیرم کرد و رفت من جوان بودم پیرم کرد و رفت.....


شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,

|
 

نگاه مهربونت

                                      

چه نگاه مهربونی داشت .وقتی میخندید چشمهاشم  هم میخندید عاشق چشمام بود ولی من عاشق اون چشمهای پر از صداقتش بودمنگاهم که تو نگاهش گره میخورد عشق  تو چشماش موج میزد .چشماش برق عجیبی داشت وقتی باهام حرف میزد صداش میلرزید  .وقتی دستام توی دستاش بود لرزشی که توی تموم وجودش بود رو حس میکردم اما هیچ وقت نخواستم بدونم چرادلش رو شکستم گفتم  عاشقت نیستم گفتم فقط دوست دارم باورش نمی شد شوکه شده بود میلرزید اما نه از عشق .اینبار میلرزید چون باورش نمیشد گفتم برو دیگه دوست ندارم ،گفتم هیچ وقت  دوست نداشتم .من چه بیرحم دلش رو شکسته بودم  گریه کرد آروم فقط اشک میریخت و میگفت دوروغه  . ،یعنی همه این سالها فقط بازی عشق میکردی . گفتم  قلب من از سنگه .میدونی که سنگ عاشق نمیشه.فریاد زد گفت دروغگو دروغ نگو تو عاشقمی ولی من فقط خندیدم گفتم :عشق .من حتی معنی عشق رو نمی دونم چه برسه به عاشقی .دیوونه شدی عشق فقط یه بازی، یه بازی  بچه گونه .متاسفم من بازی عشق و دوست ندارم .گفتم عشق یه دروغه که ما آدمها به دلمون میگیم.

اون باورش نمیشد کسی که سالهاست عاشقش بوده کسی که فکر میکرد اون هم عاشقشه الان بگه همش یه بازی بوده. تو سوالات  ذهنش گم شده بود میون خاطرات دنبال یه اشتباه بود  اما چی بود اون اشتباه؟؟

ولی جدایی به من این رو  آموخت که  عاشقشم بدون اون نتونستم حتی نفس بکشم دستام تو تاریکی شبها فقط دنبال دستهای مهربون اون بود.

گفتم عشق من.گفت بازم بازیه .گفتم نه اومدم بمونم برای همیشه .تا آخر عمرم پیشتم .گفت دروغه .گفتم تو چشمان نگاه کن ببین چی میبینی .نگاهش کردم نگاهم کرد .چشمها در هم گره خورد و اینبار قلبم سخن گفت: عــاشقم، عـــاشقتم، عاشقت بودم اما دلم رو زنگار گرفته بود من و ببخش......

 


شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,

|
 

افسوس که کسی نیست.......

افسوس که کسی نیست........

افسوس که کسی نیست تاگذشته های پرملالم را از من بگیرد

وآینده ای پراز شادی را به قلبم هدیه کند

افسوس که کسی نیست!

تا بار فراق وجدایی را از دوش من بردارد

وکوله باری از محبت خویش را جایگزین آن کند

افسوس که کسی نیست.......

از من بخواهد ناگفته های قلبم را که عمریست خک خورده سینه ام شده است را برایش بازگو کنم

ودر پاسخ عشق بی پایانش را نثار دل بیمارم کند!

افسوس.........

افسوس که در این روزگار کسی نیست

جز سکوت وتنهایی و دلتنگی که عمری گوشه نشین قلبم شده اند

وهروز غم را بادلم همخوانی می کنند.


شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,

|
 

فریاد زدم

فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی!

اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی!

گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی !

از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی!

چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور!

چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی!

صدای فریادم را همه شنیدند  جز او که باید میشنید!

اشکهایم را همه دیدند!

آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم!

گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ،

فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است!

حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ، دیگر اشک نریزم و  درون خودم بسوزم !

اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم !

اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست!

آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم !

گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ، اما عشق برای من با ارزش و فراموش نشدنیست است!


شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,

|
 

عشقم

 

 

وقتی گفتی دوستت دارم گریه امونمو برید / اشکام به روی گونه هام غلتید مثل مروارید

 

 

تب کردم من به خاطرت خواستم جونم بشه فدات / اما نذاشتی نازنین، گفتی فدای غصه هات

 

 

وقتی گفتی دوستت دارم لکنت گرفت زبونت / اشکای من رو که دیدی گریه برید امونتو

وقتی گفتی دوستت دارم دنیا چرخید دور سرم / یه دنیا عاشقت شدم گفتی بمون دور و برم

وقتی گفتی دوستت دارم حبس شد نفس تو سینه ام / گفتی نگاه کن عشقمو تموم هستیم همینه.

 


شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,

|
 

/خسته ام/

خسته ام ازحرف هـای تکراریخـسته ام ازلبخـــــند اجباری

خسته ام ازبغـــض های بیهوده  خسته ام ازغم های نیاسوده

خســته ام ازتلخی شـــــبــــها  خســـــته ام ازدیدن رویـــــــا

خســـــته ام بـــــس کشـیـــدم غـــم هـرنـاکـسی

خــــــسته ام بس کـه نـالــــیدم دربـــــی کسی

خسته ام ازقلبـــــهای دردست ها بازیـچــه شد

خـــــــسته ام ازقلب های شـکسـتـه درمان نشده

خســــته ام ازگـــــریــــــــه هــــای زار وزار

خسته ام ای خدا؟چــرامنــونمیرســونی به دیـدار؟



پنج شنبه 15 شهريور 1390برچسب:,

|
 

جدایی

 جـ ــ دایـ ــ ـی

    

چه خــوش روزی بود روزآشــنایی

میـرسـیدازقـلـب هــرکـدام  ندایــــی

کـه عـاشـق شــدن نیــســـت گناهـی

گـــنــاهــش فقــط هـــسـت جـــدایـی

جـــــــــدایـــی نــبــــود از روزاول

جــــــدایــی رابــنـا کـــردبـی وفایی

    


پنج شنبه 14 شهريور 1390برچسب:,

|
 

وقتی تو نباشی

 زندگی ادامه داره حتی وقتی تو نباشی
اگه آشنا بمونی یا مثل غریبه ها شی


حتی وقتی واژه عشق با خیانت هم نفس شه
یا اگه تموم دنیا واسه پرهام قفس شه


زندگی ادامه داره به جلوی قصه ی تکرار
حتی وقتی  نبض ساعت بخوابه رو دست دیوار


حتی وقتی شعله عشق، تو نگاهی بی رمق شه
یا اگه دفتر شادی روزی خالی از ورق شه


زندگی ادامه داره خوب و بد ، سفید و مشکی
تا زمانیکه یه لبخند میشکنه، می چکه اشکی


کسی پله های اون رو به عقب بر نمیگرده
ولی میتونه ببینه که گذشته ها چه کرده


زندگی ادامه داره ، با من و تو، بی من و تو


 



پنج شنبه 12 شهريور 1390برچسب:,

|
 

یهودا

مــرا بازیــچـه خود ســاخت چون موســی کـه دریــــا را

فــراموشـش نخـــواهــم کــرد چون دریـــا که موسی را

 

نســــیم مســــت وقتی بوی گـــل میداد حـــس کردم

کـــه ایــن دیــــوانه پــر پــر می کنــد یک روز گــل ها را

 

خـــیانت قــصه ی تلـــخی اســت امــا از که می نـالم؟

" خــــودم " پـــرورده بــــودم در حــواریــــون یـهــــودا را

 

خــیانت غیرت عـشق است وقتی وصـل ممـکن نیست

چــــه آســــان ننگ مــی خــــوانند نـــیـــرنگ زلــیخا را!

 

کســـی را تاب دیدار ســـر زلـــــف پریشــــان نیســـت

چــرا آشــــفته می خواهـــی خـــــدایا خاطــــر ما را؟!

 

نـــمی دانــم چـه نفرینــــی گریــبانگیر مــــجنون است

که وحشــی مــی کند چشــمانش آهــوهای صحرا را

 

چــه خواهـــد کــرد با ما عـشق؟ پرسیدیم و خندیدی

فقــــط با پاســـخت پیچیــــــده تر کــــــردی معمــــا را

 

                                               "فاضــــل نظــــری"

 

              


پنج شنبه 6 شهريور 1390برچسب:,

|
 

تنهای تنها هستم !!!؟

می گویند رسم زندگی چنین است

می آیند....

              می مانند.....

                               عادت می دهند.....

                                                          و می روند....

  و تو خود می مانی ....

                               و تنهاییت .....

رسم ما نیز چنین شد ...

 آمدیم...

           ماندیم ....

                         عادت کردیم

و حال که وقت رفتن است.....

                                       می فهمیم که چه تنهاییم....

و رفتنی شدیم...

                            برگشته ایم تا چند سطر ترانه ی دلتنگی سر دهیم...

 

 


پنج شنبه 2 شهريور 1390برچسب:,

|
 

دلم برایت تنگ شده....

 

 

 

                                من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
                                                   پنجره ی اتاقم را باز می کنم

و فریاد می زنم:

تنهاییت برای من ...  

غصه هایت برای من  ...

همه بغضها و اشكهایت برای من ..

بخند برایم بخند

آنقدر بلند

تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را...

صدای همیشه خوب بودنت را       

 دلم برایت تنگ شده

 


پنج شنبه 28 مرداد 1390برچسب:,

|
 

باران

آسمان بارانی است

 اشك من هم جاری است

 شاید این ابر كه می نالد و می گرید از درد من است 

آخری اخر ابر هم - از دلم با خبر است 

شاید او می داند

 كه فرو خوردن اشك

قاتل جان من است

من به زیر باران از غم و درد خودم می نالم

اشك خود را كه نگه می دارم با یه بغض كهنه

من رهایش كردم باز زیر باران

من به زیر باران اشكها می ریزم

همگان در گذرند

 باز بی هیچ تامل در من

سر به سوی آسمان می سایم؛

من نمی دانم...

 صورتم بارانی است یا آسمان بارانی است


پنج شنبه 24 مرداد 1390برچسب:,

|
 

قبله گاه

دلا امشب غصه دارم

سحرگاهان باران و شبنم دارم

گل مریم قبله گاهم

بهاران بود و من دل شاد و خرم

گلم را می پرستیدم

آب کوثر ، خورشید تابان خوراکش

ناگاه خزان شد .

ابری سیاه ، جوان و تاریک

با غرش خود بشکست ساقه ی گل من را

قبله گاهم گشت ویران .

گل برگهایش یکی پس دیگری خشکید

بوی بهار رفت و  سیاهی بنشست

بار دیگر این جزیره گشته آواره

بار دیگر خموشی شد در ساحل آرم من

رانشی شد ، ویران کرد سرزمین من را

می سپارم به گذر ایام ، این خزان را

تا که روزی باز بهار آید

قبله گاهم روشن ،

شاد و خرم گردم همچو آن روز


پنج شنبه 18 مرداد 1390برچسب:,

|
 

دوستت دارم

  

دوستت دارم!

مدتى است كه اشكهايم ... اشك هاى دلتنگيم...براى تو.. مانند قبل نيست...

ديگر اشكهايم مانند گذشته تسكين دهنده ى گونه هايم نيست...

بلكه مانند شلاقيست كه عذابم مى دهد!

و هر قطره ى آن فريادى از خاطراتم را در سكوت شب طنين انداز مى كند

كاش زودتر به پايان برسد...

در كدام طلوع و كدام غروب...؟

ديگر برايم مهم نيست...

براى ديدنت...

مستى دلتنگى هم آرامم نمیكند...

ديگر غرق شدن در درياى اشك نيز آتش دلم را فروكش نمى كند

فقط بدان دوستت دارم به معناى حقيقى دوست داشتن.


پنج شنبه 15 مرداد 1390برچسب:,

|
 

دلخور از تقدیرم

 

خدا ما رو برای هم نمیخواست

فقط میخواست همو فهمیده باشیم

بدونیم نیمه ما مال هم نیست

فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم

تموم لحظه های این تب تلخ

خدا از حسرت ما با خبر بود

خودش ما رو برای هم نمیخواست

خودت دیدی دعامون بی اثر بود

چه سخته مال هم باشیم و بی هم

میبینم میری و میبینی میرم

تو وقتی هستی اما دوری از من

نه میشه زنده باشم نه بمیرم

نمیگم دلخور از تقدیرم اما

تو میدونی چقدر دلگیره این عشق


پنج شنبه 8 مرداد 1390برچسب:,

|
 

برای همیشه...............

 

 

اگر قرار باشد که بمانم

می دانم که دوباره به تو روی خواهم کرد

پس میروم

اما می دانم همواره در هر قدمی که بر می دارم

تو را به یاد خواهم داشت

و همواره تورا دوست خواهم داشت

خاطرات تلخ و شیرین

تنها چیزیست که با خودم خواهم برد

پس خدا نگهدار

برایم اشکی نریز

من و تو میدانیم من آن کسی نبودم که تو نیازمندش بودی

با این وجود

همواره دوستت خواهم داشت

آرزو می کنم زندگی با تو مهربان باشد

امیدوارم هرآنچه که آرزو داشتی بدست آوری

برایت آرزوی شادی و خوشبختی را دارم

و فراتر از همه اینها

برایت آرزوی عشق می کنم

و بدان که من تو را دوست خواهم داشت

برای همیشه...............

برای همیشه...............


پنج شنبه 5 مرداد 1390برچسب:,

|
 

دیگه میرمممممممممم

 

اگه قلبمو شکستی به فدای یک نگاهت

این منم چون گل پرپر که نشستم سر راهت

تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم

اگه من نمردم از عشق تو بدون که رو سیاهم

اگه عاشقی یه درد، چه كسي آن درد رو نديده

تو بگو كدوم عاشق، رنج دوري نكشيده

اگه عاشقي گناه، ما همه غرق گناهيم

ميون اين همه آدم، يه غريب و بي پناهيم

تو ببين به جرم عشقت‌، پرپروازم بستند

تو نديدي من مغرور چه بي صدا شكستم

چه بگم وقتي كه عاشق، زخمي تيغ هلاكه

همه بال و پر زدن‌اش رقص مرگي روي خاك


پنج شنبه 2 مرداد 1390برچسب:,

|
 

تنها مــــــــــــــردی که عاشقش بودم

 

روزهای ِ آرام ِ من، در کنار ِ تویی معنا میگیرد که معنای ِ آرامشی

 

من به تویی دچار می شوم که رویاهایم را ساختی

 

 

زندگی همان معنایی را دارد که با اولین حضورت فریاد زدی

 

 

من هنوز به همان حس ِ زیبای ِ با تو بودن دچارم و این حس ِ بی مرز، ترجمان ِ همه نبودن هایت است

 

امن تریم حریم ِ دنیا، مرز ِ با تو بودن است

 

من دوست دارم در همان لحظه جادویی ِ حضورت تا ابد تاب بخورم... بخندم و همه این غم ها را نبینم...

 

دلتنگی های  ِ عمیق ِ امروزم فرش ِ راه ِ تنها مردی است که عاشقش هستم...

 

امروز جایگاه ِ من عظمت ِ مقدس ترین حس ِ دنیا را صاحب است

 

تنها مردی که عاشقش هستم، به اندازه تمام ِ دلتنگی های ِ فلب ِ کوچکم، به دور بودن مجبور است

 

تنها مرد ِ آرزوهایم، مقدس ترین آغوش دنیا را دارد، و من دیوانه وار در جستجوی ِ آرامش  ِ  وجود ِ عزیزش هستم

 

تنها مردی که عاشفش هستم، ناب ترین شعر دنیا را از برایم سرود و رفت تا به دلتنگی ها رنگ ِ امتحان زند

 

حال من مانده ام و این خستگی های ِ تمام نشدنی

 

من هستم و این راه ِ طولانی که باید طی شود...

 

من هستم و خواهش ِ تنها مردی که عاشقش بودم

 

من هستم و موفقیتی که باید باشد، به پاس ِ همه سپیدی های ِ وجود ِ تنها مردی که عاشفش بودم...

 

پــــــــــــــــــــــــدرم

 

 


پنج شنبه 30 تير 1390برچسب:,

|
 

  

 

عشق با روح شقایق زیباست                        عشق با حسرت عاشق زیباست 

          عشق با نبض دقایق زیباست                        عشق در حسرت دیدار تو بودن زیباست   

 

راز شاد زیستن انجام انچه دوست داری نیست ،بلکه دوست داشتن ان چیزی است که انجام می دهیم. 

 

          به کسی عشق بورز که لایق عشق باشد نه تشنه عشق ،زیرا تشنه روزی سیراب می شود. 

 

      مهر و محبت چیزی است تقسیم شدنی  ولی عشق نه.  

 

            عشق ورزیدن به کسی که لیاقت دوست داشتن را ندارد نوعی اسراف در محبت است


پنج شنبه 28 تير 1390برچسب:,

|
 

     

 به نام خدا به نام خدایی که عشق وآفرید

 

 

 خیلی دوست داشتم وقتی دارم حرف دلم و براتون می نویسم

 

 

 

 دلم غمگین نباشه...دوست داشتم دلم شاد باشه مثل اون

 

 

 

سالهایی که به عشقش زنده بودم و الان مثل مرده هام.

 

 

 

خیلی دوست داشم مثل همین چند ساعت پیش ، قبل از اینکه

 

 

 

 بهش زنگ بزنم با یادش نفس بکشم ، اما الان نفس کشیدنم

 

 

 

برام سخت شده ، انگار دیگه روح تو تنم نیست.

 

 

 

ای کاش هیچ وقت اون جواب و نمی شنیدم جوابی که

 

 

 

می گفت:

 

                            دیگه دیره...

 

 

 

خیلی ناراحت شدم وقتی فهمیدم عشقی که من بهش دارم

 

 

 

                             یه طرفست

 

 

 

شما جای من بودید چی کار می کردید وقتی می دید  کسی

 

 

 

 که تمام عمر به یادش بودی حالا بهت می گه دیگه دیره؟

 

 

 

آره شاید راست بگید... چرا بهش نگفته بودی دوستش داری؟

 

 

 

به خدا انگار دنیا رو سرم خراب شده انگار به بن بست رسیدم.

 

 

 

دوست دارم دیگه زنده نباشم اما... خدا بزرگه...

 

 

 

آخه من چی کار کنم وقتی خجالت می کشیدم در مورد عشق

 

 

 

با هاش حرف بزنم در حالی که اون از من بیشتر و بیشتر دور

 

 

 

 می شد و من بیشتر و بیشتر عاشق و دیونش می شدم.

 

 

 

آره می گفت دیره...

 

 

 

          می گفت کاش زودتر در موردش حرف می زدی...

 

 

 

حالا من موندم و یه عالمه دلتنگی و بیچارگی...

 

 

 

 

 

 

می گی من چی کار کنم کجا برم

 

 

 

         زخمام و برم به کی نشون بدم

 

 

 

آخه حرف دلمو به کی بگم

 

       

 

       غیر تو هر جا که باشم می میرم

 

 


پنج شنبه 26 تير 1390برچسب:,

|
 

یه خاطره

                                

 

هر كاري كردم كه تو رو گم كنم از خاطره هام


        به در بسته خوردم و باز از تو گم شد لحظه هام

 


خاطره هاي بودنت چه جور فراموشش كنم


                 دلي كه تو آتيش زدي چه جوري خاموشش كنم

 


  جاي نگاتو پر نكرد هيچ كسي با هر چي كه بود


           انگاري تو خون مني تو پوست و گوشت و تار و پود

 


  دروغ نمي گم بعد تو خيليا رفتن اومدن


                           اما توي نگاه من هيچكدومش تو نشدن


  فكر نكني ازت مي خوام بياي و با من بموني


                       اينا رو گفتم كه فقط صداقتم رو بدوني

 

  من نمي خوام كه مثل تو هرزي باشم توي دمن


            من عاشق عشق مي مونم تو ديگه مردي واسه من

 


پنج شنبه 24 تير 1390برچسب:,

|
 

                 

 بر روی سنگ قبرم ننویسید در جوانی مرد بنویسید پیر شده بود پیر جوانی
بر روی سنگ قبرم ننویسید تنها بود بنویسید بهترین دوستش تنهایی بود
بر روی سنگ قبرم ننویسید عشق در وجود او نبود بنویسید وجود او عشق بود
بر روی سنگ قبرم ننویسید عاشق باران بود بنویسید باران موثر ترین داروی او بود
بر روی سنگ قبرم ننویسید که کم تحمل بود بنویسید مشکلاتش بیش از اندازه بود
بر روی سنگ قبرم ننویسید روزای آخر غمگین بود بنویسید شاد بود مرگش فرا رسیده بود
بر روی سنگ قبرم ننویسید از دوری یار مرد بنویسید از عشق یار مرد
بر روی سنگ قبرم ننویسید که روز تولدش مرد بنویسید که هرگز متولد نشد
بر روی سنگ قبرم ننویسید نامش مسیح بود بنویسید نامش دیوانه بود

 

بر سنگ قبرم بنویسید خسته بود
اهل زمین نبود، نمازش شکسته بود

بر سنگ قبرم بنویسید شیشه بود
تنها از این نظر که سراپا شکسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود
چشمان او که دائما از اشک شسته بود

بر سنگ قبرم بنویسید این درخت
عمری برای هر تبر و ریشه دسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر
پشت دری که باز نمیشد نشسته بود

 


پنج شنبه 22 تير 1390برچسب:,

|
 


به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم از مطالب وبلاگم راضی باشین دوستون دارم ممنونم از نظراتون..
alone.giirl@yahoo.com
نازترین عکسهای ایرانی

 

 

tanha

 

مهر 1391
بهمن 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
مرداد 1390
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
فروردين 1390

 

یک شبی
به سلامتی
نگرانم !
یاد نبردم
یه وقتایی
خیالت
منتظرم...
دلی که بی تو شکست
خدا یا...
تو را بخدا می سپارم
به دنبال تو
یاد دارم...
تنهاترین تنها
دختر غریبه
دلتنگی...
چشمان غمگینم
خداحافظی
غم تو
بس شنیدم داستان بی کسی
نگاه مهربونت

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان entezar و آدرس gharibetanha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





※⋰⋱-❥ ӍǻŖҰǎӍ ✓
※⋰⋱-❥ ŖΩҜšǻΝǎ ✓
Eshghesaharsh.loxblog.com
www.z-e-d.belogfa.com
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

پایگاه خاطره های عاشقانه
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 39
بازدید ماه : 38
بازدید کل : 2929
تعداد مطالب : 75
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1



.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


--->